تعریف جنگ نرم و ویژگی های آن
تعریف جنگ نرم و ویژگی های آن
جنگ نرم امروزه جهان غرب و خاصه آمریکا، قدرت جدیدی با عنوان «قدرت نرم» را پیشانی دو قدرت پیشین (قدرت سخت و قدرت اقتصادی) خود قرار داده است که بکارگیری این قدرت با کمترین هزینه، اهداف استراتژیک و مهمی را تعقیب مینماید. در سالهای اخیر، قدرت نرم و مفاهیم همنشین و مرتبط آن مانند آسیب نرم، تهدید نرم، انقلاب نرم (رنگی)، جنگ نرم و براندازی نرم در گفتمان امنیت ملی کشورهای مذکور جایگاه خاصی یافته و سرمایه گذاری کلانی بر روی آن انجام شده است. به عنوان نمونه وقوع انقلابهای نرم (رنگی) در کشورهایی از قبیل گرجستان، اوکراین و قرقیزستان نشان از کاربرد قدرت نرم در راستای براندازی نرم و سقوط حکومتهای این کشورها داشته است. اگر چه این طرح به این چند کشور محدود نمیشود و به گفته جورج سوروس،[1] کشورهای زیادی در منطقه اروپای شرقی، آفریقا و خاورمیانه از جمله ایران به عنوان کشورهای مخالف، هدف براندازی نرم آمریکا قرار دارند. آمریکا (و متحدانش)، پس از ناکامی در رویکرد سخت برای مقابله با انقلاب اسلامی (کودتای نوژه، جنگ تحمیلی، جنگهای قومی کردستان، خوزستان، ترکمن صحرا، بلوچستان و...) با رویکرد نرم وارد کارزار گردید و موفق شد در غفلت فرهنگی – اجتماعی و با وجود تأکیدها و اصرار مقام معظم رهبری، ارکان حمایتی نظام را در هدف قرار دهد و در یک دهه فعالیت، پایگاه معتنابهی در حوزه رسانهای، دانشگاهی، دانشجویی، روشنفکری و عرصههای تولید و توزیع اندیشه (قدرت نرم) برای خویش فراهم سازد و اپوزیسیون سنتی را به عنوان نماد جعلی مبارزه با جمهوری اسلامی ایران حفظ نماید. تا این آدرس نادرست ما را از توجه و تمرکز بر عرصههای براندازی نرم غافل سازد. به همین دلیل است که مقام معظم رهبری در یک راهبرد بلند مدت از مفاهیم تهاجم فرهنگی (1370) تا ناتوی فرهنگی (1385)، به عنوان دغدغههای اصلی کشور یاد میکنند و این نگرانیها در هیاهوی ساختگی غرب علیه ایران، به فراموشی سپرده میشود. بنابراین ضروری است تا با عنایت به موفقیت و جایگاه حساس و استراتژیک جمهوری اسلامی ایران، به نحو جدی و شایسته با این جبهه جنگی برخورد نمود و سازوکار لازم اعم از حوزههای نظری و کاربردی را فراهم ساخت. قدرت سخت و براندازی سخت بیشتر افراد با قدرت سخت و کارکردهای آن آشنایی دارند. قدرت سخت یعنی توانایی ایجاد زور و اجبار که از اقتدار نظامی یک کشور ناشی میگردد. کاربرد قدرت سخت که در اینجا آن را جنگ سخت مینامیم با استراتژی تهدید، اجبار، فشار و بهکارگیری ادوات و ابزار نظامی، دولتهای متخاصم را سرکوب، منهدم و یا به تسلیم وامیدارند که امروزه از آن به عنوان براندازی سخت یاد میگردد. شاخصها و ویژگیهای براندازی سخت به دلیل وضوح موضوع از تطویل کلام پرهیز کرده و برخی از ویژگیها و شاخصهای براندازی سخت (نظامی) ارائه میگردد.[2] 1- در براندازی سخت مراکز قدرت و حیایی حکومت هدف قرار گیرد، سپس ارکان حمایتی نظام را تضعیف و از یکدیگر میگسلند. 2- کشور مورد حمله، با تمام ظرفیت و امکان به مقابله برمیخیزد و مقاومت آغاز میشود. 3- وارد شدن توپخانه ماهیت جنگهای سخت را تغییر داد. 4- در جنگ سخت، برنامه ریزی و هدایت در یک سازمان سلسله مراتبی و عمودی انجام میشود. 5- فشار وارده بر حکومت و ارکان حمایتی آن، موجب انسجام و همبستگی درونی جامعه و حاکمیت شده و قدرت مقابله و مقاومت را افزایش میدهد. 6- مقاومت و مقابله حکومت، منجر به استمرار و طولانی شدن جنگ میشود. 7- هزینههای مالی، انسانی و معنوی بسیاری بر طرفین وارد میشود. 8- چرخه خشونت و کشتار متقابل استمرار مییابد. 9- شانس پیروزی قطعی غیرممکن یا بسیار ضعیف است. 10- تسلیم شدن حریف و سقوط حکومت، دلیل خاتمه جنگ نخواهد بود 11- جنگ بین طرفداران دو سوی جبهه نبرد است. 12- مردم بی طرف کمتر وارد صحنه نبرد میشوند. 13- قوانین کیفری و جزایی حکومت، قابلیت اعمال مجازات علیه مجرمان جنگ سخت را دارد. 14- به صورت دفعی عمل میکند. 15- تصور میگردد در کوتاهترین زمان پیروزی حاصل میشود. 16- صحنه نبرد محدود است. 17- نظریه کاربرد جنگ سخت که تخصصی است، برای همه قابل درک و استفاده نیست. 18- تمرکز عملیاتی جنگ سخت بر نابودی مراکز حیاتی و قدرت حریف قرار دارد. 19- تکنیکها و روشهای جنگ سخت مشخص و محدود است. 20- انحراف و خطای زیادی بین محاسبه و نتیجه وجود دارد. 21- جنگ سخت معمولاً طولانی بوده و نتیجه آن معمولاً بدون پیروز میدان است. قدرت نرم و جنگ نرم ما در سالهای اخیر شاهد تغییراتی بودیم که حکومتها و دولتهایی بدون وجود تهدید و اجبار، یا تطمیع و هزینه محسوسی، سرنگون شدند به نظر میرسد این تحولات مبتنی بر ظهور قدرت و جنگ جدیدی است که از آن به عنوان قدرت نرم و جنگ نرم یاد میشود. قدرت نرم از طریق تولید و توزیع آموزهها و ارزشهای خاص و جذاب، بنیانهای ارزشی و ارکان حمایتی کشور متخاصم را هدف قرار داده و آن را در راستای وضعیت مطلوب خویش تغییر میدهد. این گونه تغییرات معمولاً از زیرساختها و شبکههای تولید و توزیع اندیشهها و هنجارها، خصوصاً حوزههای آموزشی، فرهنگی و رسانهای آغاز میشود. یعنی عرصههایی که معمولاً خارج از افق دید، نظارت و راهبردی سرویسهای اطلاعاتی سنتی قرار دارد. در قدرت نرم، بر خلاف قدرت سخت، مخاطب نه از روی اجبار و اکراه، بلکه با رضایتمندی تن به قدرت جدید میدهد و خواستههای قدرتمند را اجابت و اجرا میکند. به تعبیر دیگر قدرت نرم به جای تحمیل و ناگزیر کردن مخاطبان، آنان را متقاعد و همسو میسازد و هر نوع مانع یا انگیزه مقاومت ملی، اخلاقی، حیثیتی، هویتی و دینی را از ذهن مخاطب باز میستاند. جوزف نای[3] قدرت نرم را به منظور نمایاندن تأثیرات عوامل موثر برعملکرد واحدهای مستقل و حکومتها ابداع نمود که شامل قدرت سخت و قدرت اقتصادی نبود. در قدرت نرم بر روی « ذهن» و «رفتار» سرمایه گذاری میشود تا «عینیت مجازی» تولید کند. دکتر کرلانتزیک، پژوهشگر بنیاد کارنگی قدرت نرم را این گونه تعریف میکند که: «قدرت نرم به آن دسته از قابلیتها و تواناییهای کشور اطلاق میشود که با بکارگیری ابزاری چون فرهنگ، آرمان یا ارزشهای اخلاقی به صورت غیر مستقیم بر منافع یا رفتار یا موجودیت دیگر کشورها اثر میگذارد». قدرت نرم توانایی شکلدهی ترجیحات دیگران است و به صورت پراکنده عمل میکند تا قدرت دفاع را از حریف سلب نماید. اگر چه بین سه بخش قدرت یعنی قدرت سخت، قدرت اقتصادی و قدرت نرم ارتباطی منطقی و ارگانیک برقرار است اما امروزه دو بخش اول قدرت به عنوان پشتیبان و رافع عمل میکنند و نقش کلیدی و راهبردی بر قدرت نرم استوار است. قدرت نرم دارای ویژگیها و کاربردهای متنوع و پیچیدهای است که از اعمال حداقل تغییر رویه و رفتار حکومتهای هدف آغاز و تا تغییر دولتها و براندازی بنیادی حکومتها را شامل میگردد. اما آنچه موجب نگرانی است کارکردی از قدرت نرم است که کشورهای همانند ایران را هدف قرار داده است که از آن به عنوان جنگ نرم و براندازی نرم یاد میشود یعنی خطرناکترین کارکرد قدرت نرم. به گفته دکتر جین شارپ (مغز متفکر جنگ نرم و براندازی نرم و مدیر موسسه آلبرت انیشتین آمریکا) هدف جنگ نرم تغییر دولتهای نامطلوب یا فروپاشی حکومتها و کسب قدرت سیاسی است و به صلح طلبی، اعتقادات اخلاقی و مذهبی ربطی ندارد. جنگ نرم گزینهای به جای جنگ سخت و مسلحانه برای رویارویی با حکومتهای مورد نظر است. در جنگ نرم باید از نظر به عمل سیر کرد تا موجب تغییرات اجتماعی و سیاسی شود. مهمترین موضوع در گذار از نظر به عمل، شیوه انتخاب سازوکار یا فرایند مناسب برای تأثیر گذاشتن بر نگرشها و رفتارهای حاکمان و مردم است. آن گاه این اقدام به نوبه خود بر گزینش روشهای تحقق تغییرات و براندازی مورد نظر در مناسبات قدرت بین مردم و حکومت شان اثر میگذارد و حکومت در چهار گام اساسی سرنگون میشود که عبارتند از: 1ـ برگشت 2ـ موافقت 3ـ اجبار 4ـ تجزیه و فروپاشی. تاریخچه جنگ نرم در سالهای پایانی جنگ سرد، اولین پروژه براندازی نرم در لهستان و با رهبری لخوالسا در جنبش کارگری این کشور تحقق یافت و با فروپاشی شوروی و یوگسلاوی و چند کشور دیگر اروپای شرقی، براندازی نرم به پارادایم جدیدی در حوزه قدرت و امنیت تبدیل شد. در این سالها، مفاهیمی در گفتمان امنیت ملی کشورها وارد گردید که تفاوت ماهوی و شکلی عمیقی با گفتمانهای پیشین داشت. زیرا آنچه که قدرت حفاظتی یا تهدید زدایی برای امنیت ملی کشورها محسوب میشد، بیشتر از مفهوم قدرت سخت و سازو کارهای آن مانند، قدرت نظامی، قدرت تهاجمی، قدرت تخریبی، و کیفیت جنگ افزارهای نظامی، نوع جنگ افزارها، قدرت برد و... ناشی میگردید. اما تحولات صدرالذکر نشان داد که قدرت تنها از مؤلفههای سخت ناشی نشده است و آنچه که موجب سرنگونی این دولتها شد بعد دیگری از قدرت یعنی قدرت نرم بود. پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان بزرگترین و مهمترین انقلاب نرم و براندازی نرم، آمریکا را بر آن داشت تا با مطالعه و شاخص سازی از انقلاب اسلامی، مدل ضد آن را طراحی نماید. به همین دلیل با وجود لفاظیها و اقدامات تخریبی سخت و خشن علیه جمهوری اسلامی ایران، مطالعه جنگ نرم را با شدت ادامه دادند و مؤسسات تخصصی تأسیس نمودند. از معتبرترین موسسات تخصصی در موضوع براندازی نرم، میتوان از موسسه آلبرت انیشتین با مدیریت دکتر جین شارپ و معاونت رابرت هلوی و مرکز بینالمللی مبارزات نرم و بنیاد بین المللی جورج سوروس نام برد. با این وجود، دشمن در نظریه پردازیها و مکتوبات خود سعی در انکار و پنهان سازی این انقلاب بزرگ را دارد و بیشترین منابع و مصداقهای جنگ نرم و براندازی نرم را به موارد زیر محدود مینماید: 1- جنگهای نرم گاندی در هند 2- جنگهای اندونزی، شیلی، فلیپین 3- نبردهای جنبش کارگری لهستان (1984) و از براندازی حکومتها در یوگوسلاوی، گرجستان، اوکراین، قرقیزستان و امثال آن با عنوان انقلابهای رنگی (عنوان جذاب براندازی نرم) یاد مینماید. این مفهوم از جنگ نرم در سه دهه گذشته با گردآوری تجارب گوناگون و انجام مطالعات بین رشتهای توسط دهها موسسه دولتی، حزبی و دانشگاهی در آمریکا تئوریزه شده و پس از عملیاتی شدن در کشورهای مختلف، بازخور آن را وارد پروژه نموده و اصلاحات جدید را اعمال میکنند. مفهوم NONVIOLENT ACTION یا اقدام بدون خشونت، مبارزه بدون خشونت، توسعه دموکراسی، براندازی دیکتاتوری، مفاهیم مردم پسند و نوسازی شده جنگ نرم و براندازی محسوب میگردد. آمریکا و جنگ نرم 1ـ جورج سوروس مولتی میلیاردر معروف آمریکایی (مجاری الاصل) و موسس بنیاد زنجیرهای سوروس در جهان، پس از انقلاب رنگی اوکراین در مصاحبهای اعلام کرد: کشورهای بعدی هدف انقلاب رنگی حکومتهای قزاقستان، روسیه سفید، قرقیزستان، ازبکستان، آذربایجان، ایران و تاجیکستان هستند. وی در ادامه اظهار داشت، موسسه سوروس بایت تغییرات حکومتی در اوکراین تاکنون مبلغ هفتاد میلیون دلار[4] هزینه کرده است. همزمان روزنامه لس آنجلس تایمز (30 دسامبر 2004) در مقالهای با عنوان «صدور معجزه اوکراین» آورده است: دولت آمریکا ظرف دو سال گذشته مبلغ 58 میلیون دلار برای پیشبرد دمکراسی در اوکراین هزینه کرده است. کشورهای اروپایی و سازمانهای غیر دولتی نیز میلیونها دلار دیگر کمک کردهاند. بنیاد ملی دمکراسی نیز مبالغی مشتمل بر400000 دلار برای آموزش اتحادیههای صنفی، ماهانه 50000 دلار برای نظر سنجی، 320000 هزار دلار برای آموزش معلمان دوره راهنمایی و 50000 دلار برای اداره وب سایتی که رسانههای اوکراین را تحلیل میکرد پرداخت نموده است. برای نمونه، کانون وکلای آمریکا، مبلغ 400000 دلار به آموزش قوانین حقوقی و انتخاباتی به قضات اوکراین اختصاص داد از جمله شرکت کنندگان در این سمینارهای آموزشی، پنج قاضی دیوان عالی اوکراین بودند که این پنج نفر رأی به ابطال انتخابات اوکراین دادند. ناتو مبالغ هنگفتنی را در ده سال گذشته صرف آموزش افسران اوکراین نمود. این آموزشهای غربی شامل آموزش مفاهیم حقوق بشر نیز میشد. همین امر یکی از دلایل خودداری ارتش اوکراین از اقدام علیه تظاهر کنندگان طرفدار دمکراسی بود. 2ـ ای رابرت گیتس به عنوان وزیر دفاع و رئیس پنتاگون با سوابق ممتد اطلاعاتی و نظامی در سخنرانی خود در چهل و سومین کنفرانس امنیتی مونیخ در 14 و 15/11/85، اعلام میدارد: اگر آمریکا در گذشته مرتکب اشتباه یا خطایی میشد، افکار عمومی باز هم این کشور را یک قدرت و نیروی مطلوب میدانستند، امروز شرایط فرق کرده و دیگر مثل گذشته نیست بنابراین باید به جای زور و تهدید از قدرت نرم و ابزارهای فرهنگی و اقناعی برای پیشبرد اهداف استفاده کرد. 3- تونی بلر نخست وزیر وقت بریتانیا در سخنرانی خود با عنوان «افراطی گرایی در خاورمیانه» میگوید: ما باید سیاستهای خود را تغییر دهیم. تغییر در سیاست خارجی از طریق اتخاذ قدرت نرم ا مکان پذیر است نه ابزار نظامی. منظور من از قدرت نرم، انعقاد قراردادها و ایجاد همکاریهای گسترده با خاورمیانه است. 4- معاونت دیپلماسی عمومی وزارت خارجه آمریکا که اکنون در اختیار خانم کارن هیوز قرار دارد خود را آماده جنگهای نرم و جدیدی نموده است که از آن با عنوان « دیپلماسی عمومی تحولی» یاد میکنند. نامبرده در سخنرانی خود در کمیسیون مشورتی آمریکا، میگوید: بوش، رایس و من متعهد شدهایم دیپلماسی عمومی را تغییر داده و بازسازی کنیم. بوش به من دستور داده تا در معرفی ارزشهای آمریکایی به مردم جهان تلاش مضاعف داشته باشم و جنگ برخورد ایدهها را در دستور کار قرار دهم. ما در کشورهای اسلامی باید کار تبادلات را از طریق گسترش آن به افراد جوان، به خصوص افرادی که بر آنها تأثیر گذار هستند مانند: روحانیون، معلمان، استادان و روزنامه نگاران، کاربردیتر کنیم تبادل و آموزش روزنامه نگاران، زنان و جوانان را در دستور کار قرار دادهایم. ما تمام وب لاگها را کنترل میکنیم و هر روز صبح یک گزارش یک تا دو صفحهای به سیاستمداران دولت ارائه میدهیم تا از اخبار و تحولات جهان آگاه شوند. ما از روسای دانشگاههای آمریکا خواستهایم تا آمریکا را به عنوان مقصد آموزش عالی در دنیا تبدیل کنند استفاده از گردشگری را گسترش میدهیم و استفاده از تکنولوژی را افزایش میدهیم تا دشمنان خود را زمینگیر کنیم. جنگ نرم آمریکا علیه ایران شواهد و تحولات موجود نشان میدهد که آمریکا در مقابله با جمهوری اسلامی ایران بر جنگ نرم با پشتیبانی جنگ اقتصادی و چاشنی احتمالی جنگ سخت تمرکز دارد. نتایج تلخ تهاجم نظامی به افغانستان و عراق از یک سو و شرایط متفاوت ایران در امکان تحقق پیروزی در نبرد سخت از سوی دیگر، آمریکا را برآن داشته تا تمامی امکانات خود را برای پیروزی در جنگ نرم، آماده سازد. این جنگ در لایهها و سطوح مختلف در حال انجام است که جبهههایی از آن را میتوان به شرح زیر اعلام نمود: 1- اتحاد و ائتلاف بین اپوزیسیونهای مختلف و معارض ایران اعم از سلطنت طلبان، جمهوری خواهان، تجزیه طلبان قومی و گروههای معاند مذهبی. 2- شکلدهی و راهبردی اپوزیسیون جدید با حضور و نقش جنبشهای جدید و عناصر رهبری داخلی و ناشناخته مانند جنبشهای کارگری، زنان و فمنیستی، دانشجویی و... از ویژگیهای این اپوزیسیون، فقدان سوابق سوء سیاسی و امنیتی است و اقدامات خود را عموماً در چارچوب قوانین و مقررات کشوری انجام میدهند و به تعبیری قوانین و اصول ارزشی و اخلاقی جمهوری اسلامی ایران را در چارچوب قانون و ارزشهای حاکم بر کشور نقض میکنند. 3- سازمان دهی و بکارگیری آلترناتیو جمهوری اسلامی ایران از عناصر و نخبگان خودی یا شبه خودی داخل کشور. 4- حضور گسترده در برخی از کشورهای همسایه برای هدایت جنگ نرم. آمریکا از سازمان های غیردولتی حامی دموکراسی در جهان حمایت میکند روزنامهی روسی «راسیستکایا گازیه تا»، گزارش داده، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجهی آمریکا اعلام کرده در سال 2009 میلادی با هدف حمایت از آزادی و دموکراسی در سراسر جهان، مبلغی معادل 1.7میلیارد دلار هزینه اختصاص داده شده است.« معاون وزیر خارجه آمریکا آقای نیکلاس برنز در مورد کشور امارات میگوید: امارات پنجره آمریکا به سوی ایران است، تا بتوانیم ایران را آزاد سازیم. هم چنانکه لتونی پنجره پیروزی و آزادی ما در شوروی بود». (4/9/85) در حال حاضر کشور امارات به عنوان پایگاه اصلی راهبری جنگ نرم آمریکا علیه ایران تبدیل شده است و مدیریت عالی جنگ به عهده خانم الیزابت چنی ( دختر دیگ چنی) و مدیریت عملیاتی آن با سرهنگ اطلاعاتی و بازنشسته نیروی هوایی آمریکا رابرت هلوی میباشد هلوی از جمله عناصر معدود و شاخص جنگهای نرم بوده و دارای دهها کتاب و مقاله در موضوع براندازی نرم است. 5- تمرکز بر حوزه معرفتی، رسانهای و دانشگاهی کشور و جلب همکاری بخشی از نخبگان در تولید و توزیع اندیشههای جنگ نرم و براندازی نرم. آقای توماس فریدمن در مقالهای با عنوان « ویزای دانشجویی» در روزنامه نیویورک تایمز (12/11/85) مینویسد: « لازم نیست آمریکا به ایران لشکرکشی نماید. بلکه باید روابط خود با ایران را گسترش دهد و سفارت خانه آمریکا در تهران را بازگشایی نماید. این سفارت پیش از همه چیز و در اولین گام پنجاه هزار بورس تحصیلی به نخبگان و جوانان ایرانی برای ادامه تحصیل در دانشگاههای آمریکا بدهد. فقط این کار را بکند و بنشیند و شاهد خروش شگفت آورترین بحثها در داخل ایران باشد میتوانید بر سر آن شرط بندی کنید.» 6- معطوف شدن موسسات، دانشگاهها و مراکز راهبردی آمریکا به موضوع ایران. برخی از عناصر اپوزیسیون جدید[5] که بعضاً دارای سابقه و مسئولیت مهمی در کشور بودهاند توسط موسسات مزبور بورسیه تحصیلات عالی از آمریکا دریافت کرده و مشغول تحصیل میباشند. برخلاف تصور رایج در کشور، بودجه اصلی آمریکا در مقابله با ایران در اختیار اپوزیسیون سنتی نیست بلکه معطوف به حوزهها و عرصههای جنگ نرم است. کنسول آمریکا دردبی، در یک گفتگوی خصوصی اظهار میدارد: آمریکا در پروژهای با عنوان «فول برایت» قصد هزینه کردن بودجههای ضد ایرانی، برای تحقق دمکراسی و جذب نخبگان ایرانی به دانشگاههای آمریکا را دارد. (5/6/85) 7- کشور هلند در ده سال گذشته در حاشیه تعاملها و تقابلهای سیاسی و اقتصادی اروپا و ایران، سرمایه گذاری کلانی را در تأسیس، آموزش و آغاز جنگ نرم علیه ایران انجام داده است. این کشور در یک ماموریت خاموش از سوی آمریکا و اروپا، کانون رفت و آمدهای روزنامه نگاران، اعضای تشکیلهای دانشجویی، برخی از استادان دانشگاهی و روشنفکران و عناصر فکری اپوزیسیون داخل و خارج از کشور بوده است. این همکاریها در قالب آموزش کلاسیک، کارگاههای آموزشی، برگزاری همایش یا نمایش فیلم انجام گرفته و روندی نسبتاً آشکار داشته تا حساسیت جمهوری اسلامی ایران را در برنداشته باشد نتیجه این سرمایهگذاری و تلاشهای کشور هلند و مراکز علمی آمریکا منجر به تأسیس سایت گذار با حمایت «خانه آزادی» آمریکا شد. در این پروژه وزارت خارجه و مجلس هلند به طور رسمی وارد این کارزار شدند دولت هلند مبلغ .../630 یورو و مجلس این کشور مبلغ /.../.../15 یورو به این پروژه اختصاص دادند. مدیران آمریکایی این پروژه پیترآکرمن و جنیفر ویندسر میباشند. مدیریت اجرایی آن در اختیار عناصر ایرانی است. میزان تهدیدها و آسیبهای این پروژه به حدی است که منجر به اعتراض برخی از عناصر شاخص اپوزیسیون ملی گرای خارج از کشور شد. آقای حسین درخشان از عناصر ضد انقلاب در مورد سایت گذار مینویسد: خانه آزادی یک سازمان دولتی آمریکا است و هدف آن کمک به نیروهای طرفدار آمریکا و براندازی حکومتهای ضد آمریکایی است. در هیأت مدیره آن از جیمز ولسی رئیس سابق سازمان سیا تا آذر نفیسی هم پیمان نومحافظهکاران و مارک پالمر حضور دارند آنان به تازگی هم در دبی یک شرکت رسانهای به نام سیگنال درست کردهاند تا افکار رسانهای و جوانان ایران را مدیریت کنند. او در ادامه مینویسد: این پروژه بر خلاف منافع ملی است. همکاران این سایت مانند: رویا طلوعی، عباس معروفی و... با دریافت پول از آمریکا هم پیمان بوش و نومحافظهکاران شدهاند تا جمهوری اسلامی را از طریق اقدامات نرم سرنگون سازند.(5/7/85) 8- وزارت خارجه آمریکا در 15/6/85 از طرح جدید فرهنگی علیه ایران خبر داد. در این طرح دولت آمریکا از طریق سفارت خانههای خود در کشورهای خلیج فارس و سایر کشورهای همسایه ایران با سازمانهای غیردولتی و رسانههای ایران همکاری و تعامل خواهد داشت. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در این رابطه گفت: آژانسهای مسافرتی بین ایران و آمریکا را افزایش خواهیم داد و مبلغ پنج میلیون دلار برای بازدید و تقویت استادان و معلمان و حرفههای دیگر از آمریکا خواهیم پرداخت. 9- روزنامه دویچه وله آلمان (2/11/85) گزارش داد. پنج ایرانی به نامهای سعید رضوی فقیه، حسین باستانی ، محسن سازگارا، اکبر عطری و علی افشاری در گروهی به نام « سیاست و اقدام در ایران» عضویت دارند که توسط تعدادی از کارشناسان خاورمیانهای وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا اداره میشود. این اپوزیسیون ایرانی زیر نظر الیزلبت چنی فعالیت دارند. هدف گروه براندازی جمهوری اسلامی ایران است و سیاست آن در جهت گسترش فضای رسانهای و پشتیبانی از گروههای اپوزیسیون داخل کشور برای تغییر نظام خواهد بود. 10- نشریه فاینانشیال تایمز در 16 ژوئن 2005 نوشت: اپوزیسیون ایرانی در حال مطالعه و فراگیری تکنیکهای جنگ نرم هستند که مبدع آن آمریکا است و در براندازی صربستان، اوکراین و گرجستان تجربه موفقی داشت. مرکز بین المللی برخورد نرم به ریاست پیتراکرمن و جک دووال و رابرت هلوی، کارگاههای آموزشی تکنیکهای فوق را برای ایرانیان برگزار میکنند. 11- هم اکنون جنبش براندازی نرم علیه ایران، در وزارت خارجه آمریکا جایگاه ویژهای یافته است. آکرمن میگوید: وقتی جنبش نرم در ایران شکل گیرد نتایج آن اعجاب آور خواهد بود. 12- انجمن روزنامه نگاران جوان به مدیریت خانم داوودی مهاجر[6] با همکاری و حمایت یک تشکیل غیر دولتی هلندی یک دوره آموزش روزنامه نگاری[7] با عنوان روزنامه نگاری مدنی در تاریخ 30/5/85 به مدت 12 روز در تهران برگزار نمود. آموزش این دوره را استادان هلندی برعهده داشتند. هم چنین در روزهای گذشته یک دوره آموزشی با شرکت روزنامه نگاران، فعالان مطبوعاتی و حقوقدانان مرتبط از طرف یک موسسه غیر دولتی هلندی در کشور ترکیه برگزار شد که پانزده نفر از ایران از جمله: شمسالواعظین، وحید پور استاد و بدرالسادات مفیدی در آن شرکت داشتند. همچنین در پاییز 85 بیست روزنامه نگار کمتر از سی و دو سن سال داشتند با هزینه کشور هلند، برای شرکت در دوره «روزنامه نگاری مدرن» به آن کشور اعزام شدند. انجمن صنفی روزنامه نگاران با همکاری و حمایت سازمان ملل چند استان کشور دورههای آموزش روزنامهنگاری برگزار نمود که مضمون مطالب، سیاه نمایی جمهوری اسلامی (تحقق استراتژی آمریکا) بود. تأملی بر محتوا و شیوه ی فراخوان جذب نیرو برای شبکه ی بی. بی. سی فارسی سایت اینترنتی بی.بی.سی فارسی، که از مدت ها قبل، وعده ی راه اندازی یک شبکه ی تلویزیونی فارسی زبان را مطرح نموده بود، از مدتی قبل، به صورت رسمی، فراخوان جذب نیرو برای این شبکه را منتشر کرده است. 13- تونی بلر در سال 2006 غربیها را به یک « رنسانس تمام عیار» فرا خواند. وی رنسانس را تغییر در سیاست خارجی از طریق اتخاذ « قدرت نرم » امکان پذیر دانست. 14- کمیته خطر جاری آمریکا[8] در سومین گزارش دوران فعالیت خود با عنوان « ایران رویکرد جدید » به طور تخصصی تهدیدها، آسیبها و فرصتهای موجود در جامعه ایران را تبیین میکند و راهبردها و سیاستهای مقابلهای با جمهوری اسلامی ایران را ارائه مینماید و در نهایت خواستار تقویت جریان ایرانی همسو با آمریکا میگردد. این گزارش شش صفحهای که با امضای مارک پالمر[9] منتشر شده است با تهاجم علیه مقام معظم رهبری آغاز میشود و در متن گزارش در سی و سه نوبت شخصیت حقیقی و حقوقی معظم له مورد هجوم و تخریب قرار میگیرد. این تهاجم که در نوع و سطح خود بینظیر است، نشانگر جایگاه رهبری و ولایت فقیه در مقابله و ناکام سازی تهاجم فرهنگی و نرم دشمنان انقلاب اسلامی است. به نظر اعضای کمیته خطر جاری، تنها راه سرنگونی نظام جمهوری اسلامی در ایران، پیگیری جنگ نرم با استفاده از تاکتیکهای «دکترین مهار» ، «نبرد رسانهای» و «سامان دهی جنبش براندازی نرم» ممکن میباشد. چارچوب این گزارش به نحوی است که برآیند چالشهای نظامی، هستهای ، ایدئولوژیک و اقتصادی بین دو کشور در عرصه جنگ نرم ظهور و بروز مییابد. این گزارش در چهار بخش تنظیم شده است و شامل مقدمه، تهدیدهای ایران علیه آمریکا، راهبردها و سیاستهای جدید آمریکا علیه ایران و نتیجه گیری میباشد که به اختصار به برخی از محورهای مهم آن پرداخته میشود. الف) مقدمه موضوع با تهاجم گسترده به ارکان بنیادین نظام اسلامی آغاز میشود. سپس تابلو بسیار سیاهی از جمهوری اسلامی ارائه میگردد.[10] و شامل نکات ذیل میباشد: 1- فقر و فلاکت مردم ایران 2- فساد رژیم 3- نفرت و بی اعتمادی عمیق مردم به حاکمیت 4- سیاستهای اقتصادی شکست خورده 5- وجود دیکتاتوری 6- ایران کشوری منزوی و خطرناک ب) تهدیدها در این بخش مقام معظم رهبری به عنوان پیشاهنگ تهدید آفرین علیه آمریکا قلمداد شده و را کارهایی در بخش سوم برای تخریب و تضعیف معظم له پیشنهاد میدهد. در ادامه محورهای زیر به عنوان تهدید ایران علیه آمریکا مطرح میشود. 1- رهبری ایران و عزم تولید سلاحهای هستهای، تهدیدی بنیادی برای صلح 2- اهمیت تهدید آشکار توسط ایران 3- ایران بزرگترین حامی تروریسم در جهان (حمایت مالی و لجستیکی از تروریستهای شیعی عراق، حزب ا...، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، القاعده و انصارالاسلام) 4- راهکارهایی برای بیثباتی منطقه 5- جلوگیری از ظهور یک لبنان مستقل و دمکراتیک 6- کارشکنی برای جنبشهای صلح طلب فلسطینی و اسرائیلی 7- حمایت از دیکتاتوری شیعی در عراق 8- دنبال کردن هژمونی نظامی و ایدئولوژیک در منطقه ج) فرصتهای آمریکا در ایران در این بخش، نگارندگان گزارش دچار تعارض شده و با تلفیق یافتهها و بافتههای ذهنی، فرصتهایی را برای آمریکا ترسیم کردهاند که برخی از محورهای آن از سالهای گذشته در دستور کار آمریکا قرار دارد گزیدهای از محورهای آن به شرح زیر میباشد. 1- مردم ایران با آمریکا همراه هستند. 2- از حاکمیت نفرت دارند. 3- خواهان صلح و دمکراسی هستند. 4- انتخاب 1997،1999و 2001 در ایران فریاد دمکراسی خواهی و تغییر است. 5- بسیاری از چهرههای مذهبی و اصلاح طلب علیه رهبری ایران سخن گفتهاند و تمایل به آمریکا دارند. 6- تغییر حکومت ایران یعنی صلح و ثروت و آزادی برای ایران و منطقه د) راهبردها و سیاستهای پیشنهادی کمیته[11] در این بخش برای هر تهدید یا آسیبی که از سوی جمهوری اسلامی ایران متوجه آمریکا میشود راهبرد و سیاست کاری خاصی ارائه میگردد. 1- متحدان آمریکا حول استراتژی تهاجمی علیه (مقام معظم رهبری) رهبری ایران منسجم گردند. 2- ایران با میزانی از تهدید و امید به فرصت، در چهار سال آینده باید در سیاست خارجی خود دستور کاری را در پیش گیرد که به سمت آمریکا گام بردارد. 3- برای مقابله با ایران دارای دانش هستهای، حامی تروریسم و حزب ا...، مداخله گر در عراق، دارای انباشت ثروت نفتی و تواناییهای علمی و قدرت داخلی و منطقهای، باید از ضعفهای اقتصادی و اختلافات درونی آن استفاده کرد. 4- بازبینی و درسهای فروپاشی بلوک شرق و هم چنین تغییر حکومتهای مشابه مطالعه شود. تجارب مذاکره با شوروی فعال شود و مدل مناسب استخراج گردد. 5- باید برای بازگشایی سفارت ایالات متحده در تهران ابراز تمایل کنیم. 6- هم زمان باید یکی از بلندپایهترین مقامات خود را به عنوان فرد شماره یک در سیاست جدید در مقابل ایران انتخاب و معرفی کنیم. باید به طور مرتب حمایت خود را از حقوق بشر و دموکراسی در ایران مورد تأکید قرار دارد. از این طریق میتوانیم ارتباط خود را با مردم ایران تقویت کنیم.(فرد شماره یک خانم الیزابت چنی انتخاب شد و تیمی از متخصصان جنگ نرم ایشان را همراهی میکنند.) 7- باید شبکههای متعدد رادیو تلویزیونی برای ایرانیان تدارک دید و پیامهای خود را با پیشرفتهترین تکنولوژیهای روز مانند اینترنت به دست مردم ایران برسانیم. راه اندازی شبکهی ماهواره ای mbc persia اخیراً شبکهی ماهواره ای جدید التأسیس mbc persia به زبان فارسی و با حمایت اعراب راهاندازی شده است. راه اندازی سایت اینترنتی فارسی شبکه ی عربی «العربیه» در روزهای اخیر، شبکه ی عربی «العربیه» اقدام به راه اندازی سایت اینترنتی فارسی زبان خود نموده است. 8- اگر قرار است گفت و گو و تعامل با ایران صورت گیرد، باید با مقامات مورد وثوق و تأیید رهبری انجام شود، باید دانست در این باره دیگران در ایران چنین قدرتی ندارند. 9- درباره فعالیتهای هستهای ایران باید با احتیاط و دور اندیشی و چند جانبه عمل کرد. باید فشارها را بر ایران بیشتر کرد و در صورت استنکاف ایران، پرونده این کشور را به شورای امنیت فرستاد. اگر چه اولویت اول، اعمال فشار دیپلماسی از طریق متحدان به گونهای است که ایران داوطلبانه از فعالیتها و برنامه هستهای خود چشم پوشی کند. 10- حمایت از اپوزیسیون میتواند از عوامل موثر بر تغییر رژیم ایران باشد. سفر فعالان جوان خارجی از کشورهای متحد ایالات متحده به ایران، راه دیگری در این رویکرد است. این افراد میتوانند به عنوان جهانگرد وارد ایران شوند و در صورت نیاز به جنبشهای مدنی بپیوندند. 11- باید فعالیت ngoهای آمریکایی را در ایران تسهیل کنیم و به صدور ویزا همت گماریم تا اقدامی قوی در ایران داشته باشند. آمریکا از سازمان های غیردولتی حامی دموکراسی در جهان حمایت میکند روزنامهی روسی «راسیستکایا گازیه تا»، گزارش داده، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجهی آمریکا اعلام کرده در سال 2009 میلادی با هدف حمایت از آزادی و دموکراسی در سراسر جهان، مبلغی معادل 1.7میلیارد دلار هزینه اختصاص داده شده است. 12- سفارتخانههای کشورهای دیگر هم میتوانند در تهران برای ما موثر باشند. حضور در جلسات محاکمه، در خواست مشترک برای آزادی زندانیان سیاسی، کمک مالی به خانوادههای زندانیان و گروههای مخالف حکومت و حتی نظارت یا مشارکت در اعتراضها، از جمله این راههای تأثیرگذار است. کنگره باید تصویب قانونی به نام آزادی ایران را بررسی کند تا از طریق آن بتوان حمایت کافی از جنبش مخالف به عمل آورد. 13- تضعیف ستونهای حمایتی حکومت ایران که همانا سرویسهای امنیتی و نظامی، گروهها و رسانههای طرفدار حکومت، سازمانها و رهبران مذهبی، جوانان و موسسات هوادار حکومت است باید در دستور کار قرار گیرند. 14- سرویسهای امنیتی و قضایی آمریکا و متحدانش باید در همکاری با سازمانهای حقوق بشر به جمعآوری مدارک و شواهدی در متهم کردن مسئولان ایرانی به موارد شبیه میکونوس اقدام کنند. 15- گفتوگو با دولت ایران هم باید در دستور کار باشد. ما باید تعامل خود را برای دیدار با مقامات ایرانی و بحث و گفتوگو درباره موضوعات مورد علاقه و نگرانی دو طرف نشان دهیم. 16- باید رهبران روحانی ایران را که در رأس قدرت هستند، وادار کرد از قدرت سیاسی به صورت مسالمتآمیز کناره بگیرند. 17- باید قدرت بسیج و سپاه را از میان برد. در وزارت اطلاعات تغییرات اساسی و یا به طور کلی آن را حذف کرد. این کمیته سپس در پایان گزارش خود نتیجه نهایی را این چنین برای مقامات کاخ سفید و دستگاه دیپلماسی آمریکا تبیین نماید: «بعضی میگویند ایران آن طور که برخی تحلیلگران ادعا میکنند، در آستانه یک انقلاب نیست و ما فقط باید با تهران گفتوگو کنیم، بعضی دیگر میگویند، گفتوگو حکومت ایران را تقویت و محکم میکند و باید از طریق انزوا و تقویت مخالفان داخل و خارج حکومت در جهت تغییر این رژیم تلاش کرد.» کمیته خطر جاری معتقد است که واشنگتن به رویکرد جدیدی نیاز دارد، رویکردی مبتنی بر به رسمیت شناختن تهدید ایران از یک سو و ستایش فرصتهای ناشی از این وضعیت از سوی دیگر باشد. توصیه این کمیته، اتخاذ استراتژی جنگ نرم برای مشارکت طلبیدن مردم ایران در براندازی حکومت است. 17ـ نیروهای طرفدار دمکراسی در ایران، به بازآموزی اصول براندازی نرم وارد شوند و آموزش مفاهیمگذار از دیکتاتوری به دمکراسی (کتاب براندازی نرم دکتر جینشارپ) در همه کشورها از جمله لهستان، یوگسلاوی، گرجستان و اوکراین را شروع نماییم. 18- جنبشهای بدون خشونت و براندازی نرم را در اتحاد بین دانشجویان، کارگران، روشنفکران و تظاهرات تودهای و اعتصابات عمومی دنبال نماییم. 19- حمایت گسترده از طرفداران دمکراسی در ایران و تضمین امنیت آنان در دستور کار قرار گیرد که شامل دمکراتها، مخالفان حکومت در بین جوانان، زنان، کارگران، محققان، گردشگران، سازمانهای دولتی و ... میباشد. 20- انجام تحریمهای هوشمند علیه ایران انجام گیرد. جرج سوروس[12] (از معماران انقلابهای مخملی در عصر حاضر) جرج سوروس در 12 اگوست 1930 (21/5/1309) در بوداپست مجارستان زاده شد. وی یک یهودی است که با مدارک هویت جعلی در بخشی از مجارستان که توسط نازیها اشغال شده بود در پناه دوستان خانوادگیاش بزرگ شد. او در دوران پس از جنگ با فرار از قوانین کمونیستها در دانشکده معروف اقتصاد لندن شروع به تحصیل کرد. سوروس در سال 1956 به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد و در همین سال بود که انقلاب مجارستان به وقوع پیوست. طی سه دهه پس از آن، او توانست به عنوان مدیر صندوق مالی و متخصص در امنیت مالی و معاملات ارزی در حدود 7 میلیارد دلار سرمایه جمع کند. تا زمانی که دیوار برلین فرو پاشید، سوروس اعلام کرد که نیمی از ثروت خود را صرف دموکرات سازی اتحاد جماهیر شوروی سابق کرده است. به رغم تلاشهای زیاد بشر دوستانه سوروس، او در خارج از محافل سیاسی و اقتصادی ناشناخته است. سرانجام در سال 2003 سوروس اعلام کرد پول خود را صرف برکناری جورج دبلیو بوش میکند.[13] جرج سوروس کیست؟ اهداف و اقدامات بنیاد[14] او چیست؟ ـ جورج سوروس یکی از سرمایه داران بزرگ آمریکایی است که بعضاً در رسانههای آمریکا از وی بعنوان فرد نیکوکار و خیر آمریکایی یاد میشود و خود را پیرو فیلسوف مشهور«کالر پوپر» میداند. ـ از سوروس در تحلیلها و مقالات رسانههای خارجی غالباً بعنوان «سرمایه دار بزرگ آمریکایی و یکی از معماران اصلی انقلاب مخملین» نام برده میشود. ـ سوروس بخش زیادی از سرمایه خود را به کار تحقیق در کشورهای مختلف جهان تخصیص داده و به همین منظور مؤسسههای تحقیقاتی زیادی را دایر نموده بطوریکه شبکه سازمانهای سوروس در سراسر جهان و به خصوص در اروپا و جمهوریهای شوروی سابق ایجاد شده است. ـ فعالیتهای سوروس با هدف ایجاد زیربنای اجتماعی و سیاسی «جامعه باز»[15] صورت میگیرد، و غالباً نیز معتقدند هدف از طرحهای خیریه(!) سوروس نه حمایت از علم و آموزش بلکه ایجاد تغییرات تمدنی در کشورها میباشد. ـ هدف نهایی سوروس تشکیل ائتلاف جوامع باز است تا وظایف سازمان ملل را به خود اختصاص دهند. وی معتقد است سازمان ملل متحد سازمانی نیست که در تشویق جامعه باز موفق باشد. ـ سوروس با انتقاد از بوروکراسی دولتی، ترجیح میدهد تا جای ممکن کمکهای خود را مستقیماً در اختیار نیازمندان(!) قرار دهد. ـ بر مبنای ادعای رسانههای آمریکایی، جورج سوروس در سالهای اخیر مبلغ 4 میلیارد و 600 میلیون دلار آمریکا در ایالات متحده و دیگر کشورهای جهان برای امور خیریه(!) اهدا کرده است. تأمین مالی و سرمایه گذاری هنگفت سوروس در کشورهای مختلف بر روی محورهای زیر صورت گرفته است: v ایجاد شبکه اطلاع رسانی و تأسیس فرستندههای رادیویی و تلویزیونی علیه کشورها. v ایجاد سیستم آموزشی مورد نظر. v حمایت از روزنامهها و تلویزیون. v توسعه فرهنگ (فرهنگ سازی). v تأسیس انجمن وکلای مدافع در کشورها. v برگزاری کنفرانس منطقهای در خصوص زنان با دعوت از نمایندگان سازمانهای بین المللی و غیردولتی محلی. v حمایت از مطبوعات آزاد. v حمایت از برنامه دموکراسی و رسانهها. v حمایت از پروژه تکثیر دموکراتیک رسانهای. v حمایت از مطبوعات قومی و محلی. v حمایت از اپوزیسیون داخل و خارج. v راه اندازی و حمایت از فعالیت سایت اینترنتی خبرگزاری در کشورها.( مثلاً سایت ورارود در تاجیکستان) v و... ـ برگزاری نشست و همایش میان رؤسای زن سازمانهای غیردولتی در کشورها جهت امکان سنجی مشارکت زنان در مدیریت و امور سیاسی. ـ اعلام آمادگی سوروس برای تأسیس یک مرکز یا فرهنگستان ویژه زنان برای هماهنگ کردن فعالیت سازمانهای غیردولتی در مسائل زنان در کشورها. ( با موضوع تاجیکستان، ایران و افغانستان). ـ پوشش دهی بنیاد سوروس از یک کشور به کشورهای همجوار ( مثلاً صندوق سوروس در تاجیکستان به اقوام افغانستان نیز پوشش میدهد). ـ ارتباط گیری و ملاقات سوروس با سران احزاب و سازمانهای سیاسی کشورها. ـ ارتباط گیری سوروس با نمایندگان سازمانها و موسسات بین المللی مقیم در کشورها در دفتر نمایندگی برنامه توسعه سازمان ملل متحد (مثلاً مسئولین مرکز مقابله با بیماری ایدز و...). ـ اعزام نماینده توسط بنیاد سوروس به کشورها جهت کمک به توسعه دموکراسی. ـ حمایت نهادها و ساختارهای ایجاد شده توسط سوروس از روند «دموکراسی سازی» و ایجاد جامعه مدنی در کشورها. ( تغییر رژیمها و جایگزینی رژیم کاملاً طرفدار غرب و آمریکا). ـ سفرای کشورهای غربی بویژه آمریکا و انگلیس بعنوان مجریان و مدیران اجرایی بنیاد سوروس و هماهنگ کننده نیروها در کشور هدف عمل میکنند. ـ نیروهای دموکراسی پرورش یافته آمریکا با حمایت رسانههای خبری غرب و بنیاد سوروس برای بدست آوردن حکومت سیاسی در کشورهای عضو جامعه مستقل مشترکالمنافع بویژه بلاروس، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، مولداوی و ترکمنستان آغاز خواهد شد و هم اکنون اهداف سوروس بوسیله مخالفان دولت فعلی در بلاروس پس از تجربه گرجستان و اوکراین و قرقیزستان در حال عملی شدن است. سوروس در یکی از مصاحبههای خود در سال گذشته با روزنامه لس آنجلس تایمز عنوان داشته: «من دوست دارم سناریوی مشابه با وقایعی که در گرجستان به وقوع پیوسته در کشورهایی نظیر قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان در آسیای مرکزی تکرارشوند» کلیاتی در باره راهبرد انقلابهای مخملی الف ـ انقلابات مخملی چگونه صورت میگیرد؟ یوری تسیوفسکی کارشناس خاورشناس روسی میگوید انقلاب مخملی یا به عبارت دیگر تغییر رژیمها در فضای خاور دور و نزدیک از راههای مختلفی میتواند صورت گیرد. به گفته وی در سالهای اخیر به اصطلاح دموکراتیزه کردن این منطقه هرچه آشکارتر ظاهر میشود. به این نحو که آمریکاییها به رژیمهای حاکم پیشنهاد میکنند کمکهای خیریه از جانب به اصطلاح سازمانهای غیردولتی در زمینههای آموزشی، بهداشت و فرهنگ و غیره را بپذیرند. این سازمانها با گذشت زمان به مراکز اعمال نفوذ و تأثیرگذاری تبدیل شده و آنها نیروهای ناراضی و مخالف را از راه رساندن کمکهای مالی سخاوتمند به لطمه وارد کردن به مبانی ایدئولوژیک رژیمهای حاکم در زیر پرچم مبارزه به خاطر دموکراسی و حقوق بشر تشویق میکنند. پس از مدتی سفارتخانه و کنسولگری ایالات متحده نیز به این فعالیت میپیوندند آنها به گروه بندیهای ناراضی کمکهای مالی رسانده و به اصطلاح رژیمهای نامساعد فشار سیاسی وارد میآوردند. سپس اپوزیسیون به اجرای حرکات اعتراضی تحریک میشود. نمونههای گرجستان، اوکراین و قزقیزستان نشان میدهد که این کار چگونه صورت میگیرد.[16] نیکولای لئونوف نماینده مستقل مجلس دومای دولتی روسیه نیز فساد گسترده در دولت و بی اعتباری ناشی از آن، وجود اپوزیسیون قوی و حمایت مالی خارجی را از جمله شرایط لازم برای وقوع انقلابهای مخملی میداند. بنابراین به گمان وی سه عنصر و یا شرط برای بروز چنین انقلابهایی الزامی است: 1- اولین شرط حتمی برای بروز چنین انقلاب و توفیق آن وجود دولت و یا حکومتی است که خود را در انظار مردم برملا و رسوا کرده است. یعنی دولت مقصر در اثر فشار دیگر جناحها مانند قوم و خویش بازی اعتبار و حیثیت خود را در انظار ملت خود از دست داده است. 2- عنصر دوم ضروری برای برپا شدن انقلاب ملایم وجود اپوزیسیون متشکل و هدفمند است که یک سلسله خواست های برنامهای به سود جامعه را دارا میباشد. 3- عنصر سوم وجود یک نوع حمایت مالی از خارج است.[17] ب ـ آمریکا در رویای انقلاب مخملی در ایران در طی سه سال گذشته از سوی محافل سیاسی و امنیتی آمریکا تحرکات گستردهای در سطوح مختلف برای تحقق رویای انقلاب مخملی در ایران صورت گرفته است. پایگاه اینترنتی نشریه آمریکایی بوستون گلوب در مقالهای به قلم لورا روزن مینویسد از متحدان بالقوه آمریکا برای تغییر رژیم در ایران، شبکه غیرمنسجمی از سازمانهای غیرانتفاعی (NGO)، متخصصان دانشگاهی و حقوقدانان هستند که معروف به جنبش غیرنظامی استراتژیک میباشند.[18] در ادامه به برخی از مهمترین سرفصلهای تحرکات آمریکا برای پیشبرد راهبرد انقلاب مخملی در ایران اشاره میشود... 1 ـ پرده برداشتن از طرحی با عنوان «دموکراسی برای ایران» در بهار 1384 برخی از سناتورهای آمریکایی از طرحی با عنوان «دموکراسی برای ایران» در راستای راهبرد « انقلاب آرام در ایران» پرده برداشتند. آن طور که سام براون بک سناتور آمریکایی تدوین کننده این طرح گفت... طراحان این سیاست توانستند در لایحه بودجه سال 2004 مبلغی را برای کمک به ساختار جامعه مدنی و برقراری دموکراسی در ایران اختصاص دهند و همین را در سال 2005 نیز ادامه دادند. به گمان براون بک دولت آمریکا با این اقدام همان گامها و اقداماتی را که برای اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق برداشته بود، برای این نیز برمیداشت. یعنی تشویق مردم به توسعه جامعه مدنی و دموکراسی،[19] نیکو اسپرنس یکی از معاونین وزارت خارجه آمریکا چنین اقداماتی (کمک مالی به مخالفان) را خطی موازی با ابتکارات دیپلماسی توصیف میکند که هم اکنون در مورد تروریسم و برنامه هستهای ایران در جریان است. به گفتهی وی «دولت آمریکا در مورد ایران همانند اوکراین و گرجستان» عمل میکند.[20] در اواخر بهار 1384 دولت آمریکا اعلام کرد که دست به حمایت از پروژههایی خواهد زد که به گسترش دموکراسی در ایران کمک میکند. در این اوضاع کنگره آمریکا بودجهای بالغ بر سه میلیون دلار برای پشتیبانی مالی از گروههای مدافع حقوق بشر، نهادهای آموزشی، سازمانهای غیر دولتی و همچنین افرادی که در زمینه پیشبرد دموکراسی و حفظ حقوق بشر در ایران فعالیت دارند تعیین نمود.[21] این اقدام آمریکا در حمایت مالی رسمی از اپوزیسیون برای نخستین بار بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق میافتاد. آن طور که روزنامه انگلیسی فایننشال تایمز گزارش داد این اقدام قسمتی از طرح دراز مدت بوش برای گسترش دموکراسی در ایران است که در حال حاضر مبلغ 3 میلیون دلار را در برمیگیرد اما برخی از نمایندگان کنگره میگویند این بودجه به تدریج به 50 میلیون دلار بالغ خواهد شد.[22] اختصاص بودجه 50 میلیون دلاری کنگره آمریکا برای پیشبرد طرح دموکراسی در ایران نیز در این چارچوب صورت گرفته است. به اعتراف مقامات بلند پایه آمریکایی، رسالت رادیوهای بیگانه و تلویزیونهای فارسی زبان پیشبرد طرحهای آمریکا و اپوزیسیون برای تغییر نظام اسلامی است. وزیر امور خارجه آمریکا در یکی از جلسات کنگره آمریکا در جریان نشست پرسش و پاسخ نمایندگان تصریح کرد که جرج بوش تصمیم گرفته در سال جاری میلادی مبلغ 75 میلیون دلار را از کنگره برای تقویت برنامه تلویزیونی فارسی زبان دولتی آمریکا دریافت کند. آنگونه که رایس میگوید مبلغی از این کمک نیز برای تقویت برنامههای رادیو فردا و بخش دولتی رادیو آمریکا اختصاص خواهد یافت و از کمک به اپوزیسیون نیز سخن رفته است. داریوش همایون، فعال سیاسی مقیم خارج، در همین راستا تصریح کرده است که حجم زیادی از مبلغی که کاندولیزا رایس از کنگره در خواست کرده صرف تبلیغات علیه جمهوری اسلامی خواهد شد و براین اساس حمایت ویژهای از برنامههای رادیویی – تلویزیونی مخالف نظام جمهوری اسلامی صورت خواهد پذیرفت.[23] 2 ـ اپوزیسیون داخلی و خارجی، گروه پیشرو برای هدایت هدفمند راهبرد انقلاب آرام در ایران اختصاص بودجه از سوی آمریکا برای حمایت از گسترش دموکراسی در ایران در راستای سازماندهی گروه پیشرو برای هدایت هدفمند راهبرد انقلاب آرام صورت میگیرد و اپوزیسیون داخلی و خارجی گروه به اصطلاح پیشرو برای پیشبرد راهبرد انقلاب آرام در ایران، تفرق گروههای اپوزیسیون مخالف نظام اسلامی است که برپایی نشستهایی با عنوان همبستگی برای یکپارچه سازی آنان نیز ناموفق بوده است و چند پارگی آنان کماکان ادامه دارد و این مسئله به تدریج ناامیدی آمریکا از اپوزیسیون خارج از کشور و توجه ویژه به اپوزیسیون داخلی را به دنبال است. روزنامه فایننشال تایمز به نقل از برخی تحلیلگران هیأت حاکمه بوش مینویسد..« ایالات متحده به این نتیجه رسیده است که بعید به نظر میرسد از جانب تبعیدیان مخالف دولت تهران اقدام قابل ملاحظهای علیه جمهوری اسلامی صورت گیرد، از این رو واشنگتن به دنبال راههایی است که رژیم اسلامی را از داخل متزلزل سازد.»[24] 3 ـ ناامیدی آمریکا از اپوزیسیون خارجی و گرایش به حمایت از اپوزیسیون داخلی ناکار آمدی ضد انقلاب مقیم خارج موجب شده است که محافل سیاسی و امنیتی آمریکا به حمایت از اپوزیسیون در داخل کشور برای پیشبرد و هدایت حرکت به اصطلاح آزادیخواهانه در ایران بپردازند که این مسئله در اظهارات رئیس جمهوری آمریکا و وزیر امور خارجه این کشور به وضوح دیده میشود.[25] هوشنگ امیراحمدی، استاد دانشگاه در آمریکا، در همین زمینه تصریح کرد..« اعتقاد دارم هم اکنون آمریکا نگاهش به نیروهای داخل ایران است نه به نیروهای خارج». وی همچنین به تشریح برخی ابعاد این حمایت پرداخت و از جمله تأکید کرد آمریکا درصدد تحریک فکری مخالفان حکومت با توسل به پروپاگاندا (روزنامه، رادیو و تلویزیون ) و تشکیلات داخلی و ایجاد بیثباتی داخلی همراه با انزوای بینالمللی است.[26] نورت گینگریچ، رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا، طی اظهاراتی در همین راستا خاطرنشان کرد آمریکا به منظور سرنگونی نظام اسلامی ایران باید به فوریت پشتیبانی از گروههای اپوزیسیون در داخل ایران را آغاز کند و در این رابطه بیش از هر چیز باید به حمایت از «سازمانهای دانشجویی» و «حمایت از اتحادیههای کارگری» برخیزد.[27] 4 ـ شکل گیری اپوزیسیون جدید از طریق اعطای بورس تحصیلی به برخی عناصر تحکیم وحدت سازمان سیا در راستای حمایت از اپوزیسیون داخلی و همچنین زمینه سازی برای شکل گیری اپوزیسیون جوان و همسو با سیاستهای آمریکا به طور غیر محسوس و در قالب بورس تحصیلی به یارگیری برخی از عناصر شناخته شده دفتر تحکیم وحدت طیف علامه از جمله اکبر عطری و علیرضا افشاری گام برداشته است. 5 ـ استفاده از طیف خاص دانشجویی برای ارتباط با اقشار اجتماعی ایران. به نظر میرسد که آمریکا، جنبش دانشجویی ایران را طلایه دار طبقات سیاسی، اجتماعی موجود در جامعه میداند که میتواند به عنوان موتور محرک جنبشهای اجتماعی محسوب شود و با حمایت از طیف خاصی از عناصر شناخته شده جنبش دانشجویی میکوشد دایره و گستره اپوزیسیون نظام را افزایش دهد و در عین حال زمینه برقراری حلقههای ارتباط با دیگر اصناف و اقشار اجتماعی و همچنین جنبشهای قومی را فراهم آورد. رسانههای بیگانه همچنین از ظهور برخی تحرکات داخلی مخالف نظام اسلامی با ماهیت اقتصادی و هویتی سخن میگویند. از این منظر گفته میشود انواع جدیدی از مبارزات در ایران در حال شکل گرفتن است که هم ماهیت سند یکایی (اقتصادی) دارد و هم ماهیت قومی (هویتی) بنابراین پیش بینی این که تا چه میزان نیروها و گروههای مخالف نظام اسلامی فعال شوند دشوار است.[28] 6 ـ تلاش برای برقراری پیوند میان جنبشهای اجتماعی فضا سازی رسانههای آمریکایی از جمله رادیو فردا، رسانه وابسته به سیا و رادیو آمریکا درباره طیف خاصی از اقلیتهای قومی، دانشجویان، زنان و کارگران در سه سال گذشته به طور محسوسی افزایش یافته است و به نظر میرسد که این رسانهها همسو با محافل سیاسی و امنیتی آمریکا با بهرهگیری از شگردهای جنگ تبلیغی و رسانهای میکوشند به طور غیر محسوس از طریق راه اندازی جنبشهای اجتماعی و ایجاد همسویی و برقراری پیوند میان آنها در جهت پیشبرد راهبرد « انقلاب مخملی در ایران» حرکت کنند. رسانههای بیگانه از تحول در مطالبات جنبشهای اجتماعی سخن میگویند که مهمترین مولفه آن درهم پیوندی با دیگر اقشار اجتماعی و فاصله گرفتن از دولت و همچنین پیگیری مطالبات و حقوق مردم معرفی میشود. این رسانهها در مقطع مورد بررسی با معرفی « مسئله حقوق بشر» به عنوان دغدغه مشترک همه گروههای ضد انقلاب کوشیدند از مقوله حقوق بشر به عنوان بستری برای پیوند جنبشهای اجتماعی بهرهبرداری نمایند.[29] پیشبرد سیاست گسترش دموکراسی در ایران از طریق برنامههای اینترنتی و رادیو و تلویزیونی،[30] برپایی کارگاههای آموزشی مخفی برای ایرانیان در دوبی برای تدارک جنبشهای مقاومت به سبک اروپایی شرقی در ایران،[31] پیگیری سناریوی متحد ساختن اپوزیسیون داخل و خارج[32] و همچنین معرفی اکبر گنجی به عنوان نماد انقلاب[33] از دیگر مصادیق تلاش محافل سیاسی و رسانهای آمریکا در راستای تحقق راهبرد انقلاب مخملی در ایران است. در مجموع تأمل در فضاسازی رادیوهای بیگانه از سناریوی هدفمند آمریکا برای پیشبرد راهبرد انقلاب مخملی در ایران حکایت میکند که در هر مقطع متناسب با شرایط سیاسی و اجتماعی بخشی از زوایای آن کلید میخورد. فضا سازی رادیوهای بیگانه درباره راهبرد انقلاب مخملی در سال 1386 الف ـ فضاسازی هدفمند رادیو فردا درباره راهبرد انقلاب مخملی رسانههای آمریکایی به ویژه رادیو فردا، رسانه وابسته به سیا، با هدفمندی خاصی به فضاسازی در زمینه راهبرد انقلاب مخملی آمریکا میپردازد. این رسانه در آستانه جشنهای بیست و هشتمین سالگرد انقلاب اسلامی در سلسله گزارشهایی به عنوان «چهار انقلاب اما بی خونریزی»[34] موضوع انقلابهای مخملی در برخی کشورهای اروپایی شرقی و آسیای میانه از جمله چک اسلواکی، رومانی، اوکراین و قرقیزستان را مورد توجه قرار داد و برای توصیف آنها از واژگانی همچون مخمل، گل سرخ، لاله و نارنجی استفاده کرد. زمان پخش این گزارشها و ادبیات تبلیغی این رسانه از نوعی هدفمندی حکایت میکند که به طور مشخص دو هدف تبلیغی الگوسازی و همچنین قرینه سازی را پیگیری میکند و میکوشد با تشابه غیر منطقی فضای سیاسی و اجتماعی ایران با کشورهای اروپای شرقی، ذهن مخاطب را به سوی پیگیری الگوهای موازی و همگون سوق دهد. رسانه وابسته به سیا همچنین در همطرازی و هم پیوندی با این رویکرد تبلیغی به صورت هدفمند به ترویج مفاهیم و مشخصههای دموکراسی غربی میپردازد و میکوشد به طور غیر مستقیم حکومت مبتنی بر سکولاریسم را به عنوان الگوی مطلوب و جایگزین برای جامعه ایران معرفی کند. براین اساس در برنامه اختصاصی با عنوان «مجله دموکراسی»، موضوع دموکراسی را مورد توجه قرار داد و دیدگاه اساتید و کارشناسان همسو در این زمینه منعکس کرد. ب ـ برجسته سازی مفهوم و مصادیق جنبشهای اجتماعی در ایران تلاش برای ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت از استراتژیهای تبلیغی ثابت محافل سیاسی و رسانهای آمریکا علیه ایران است و میتوان گفت این استراتژی کلان مبنای راهبرد انقلاب مخملی در ایران را شکل میدهد و رسانههای غربی در سطوح مختلف به دنبال پیشبرد این استراتژی هستند در این نوشتار از منظر بررسی راهبرد انقلاب مخملی در ایران از برخی لایهها و حلقههای استراتژی ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت در حوزههای اجتماعی، هویتی و قومیتی رمزگشایی شده است... 1 ـ حرکت در جهت نهادمندی جنبشهای اجتماعی رسانههای بیگانه به گونهای هدفمند میکوشند برای جنبشهای اجتماعی ایران هویتی مستقل از دولت قائل شوند بر این اساس با باز تعریف ویژگیهای ساختاری جدید برای آنها میکوشند جنبشهای اجتماعی را در جهت نهادمندی سوق دهند. این رسانهها از نگاه چالش ـ فرصت به جنبش های اجتماعی ایران مینگرند و در زمینه چالشهای جنبشهای اجتماعی در ایران به مواردی همچون وابستگی به دولت ( نداشتن استقلال) و حفظ همبستگی (واگرایی) اشاره میکنند و برای فراروی قرار گرفتن از این موانع ساختاری، حرکت در جهت نهادمندی را پیشنهاد میکنند. این رسانهها همچنین به طور غیر مستقیم به دنبال سازماندهی و همچنین تعیین پیشرو برای جنبشهای اجتماعی هستند. 2 ـ گستراندن چتر سیاسی و امنیتی بر جنبشهای اجتماعی رویکرد کلان محافل سیاسی و رسانهای غرب آن است که چتر سیاسی و امنیتی بر جنبشهای اجتماعی، انجیاوها، گروههای اجتماعی غیر دولتی و غیر حکومتی بگسترانند. بر این اساس از منظر انقلاب مخملین و براندازی نرم، دغدغههای صنفی، هویتی و قومی اقشار اجتماعی، جلوه سیاسی و امنیتی به خود میگیرد. رسانههای بیگانه نگاه جمهوری اسلامی و به ویژه دولت نهم به حرکتها و اعتراضات صنفی را امنیتی میدانند و معتقدند دولت به جای چاره اندیشی برای حل مسالمت آمیز این گونه مسائل به برخوردهای امنیتی روی میآورد. این رسانهها مدعی هستند برخورد سرکوبگرایانه با اعتراضات صنفی در ایران امروزه امری متداول و رایج شده است. و اینگونه برخوردها از سوی جمهوری اسلامی «آگاهانه» و برای معرفی کردن این اعتراضات به عنوان اقدامی «ضد انقلابی» و «ضد امنیتی» جهت از بین بردن هرگونه دیالوگی در کشور صورت میگیرد. 3 ـ تسری مباحث حقوق بشری به نهادهای جامعه مدنی رادیوهای بیگانه به ویژه رادیو فردا، رسانه وابسته به سیا، به دنبال گستراندن حوزههای مرتبط با حقوق بشر در ایران هستند. بر این اساس میکوشند با تسری مباحث حقوق بشری به گروههای مردمی و نهادهای جامعه مدنی، زمینه فعالتر شدن جنبشهای اجتماعی از جمله، کارگران، دانشجویان، معلمان، زنان و قومیتها را در این حوزه فراهم کنند. بر این اساس بخشی از فضاسازی رسانههای بیگانه درباره جنبشها و اعتراضات دانشجویی، معلمان، کارگران و زنان از این منظر صورت میگیرد. در فضای رسانهای، نحوه برخورد دولت ایران با آنان، نمایانگر نادیده انگاشتن قوانین کشور و تعهدات تهران در قبال قوانین بینالمللی حقوق بشر تلقی میشود. 4 ـ تلاش برای ایجاد گفتمان مقاومت مدنی و اعتراض رسانههای بیگانه به گونهای هدفمند میکوشند «گفتمان مقاومت مدنی و اعتراض» را به نهادهای جامعه مدنی تسری دهند. تحقق چنین شرایطی از منظر رسانهای مستلزم تحولی اساسی در مولفههای قدرت سیاسی ارزیابی میشود. در عین حال نوعی تلاش هدفمند برای ایجاد گفتمان اعتراضی مشترک برای سه قشر کارگران، دانشجویان و معلمان مشهود است و شعار «کارگر، دانشجو، معلم، اتحاد» تداعی گر این گفتمان است که در لایههای پنهان آن پس زمینههای سیاسی مشهود است. در همین راستا رادیوهای بیگانه وضع معلمان، کارگران و دانشجویان را در هم پیوندی با هم تحلیل میکنند و میکوشند نوعی همگونی و همسانی میان مشکلات و مطالبات معلمان، کارگران و دانشجویان ایجاد کنند و در عین حال به گونهای غیر مستقیم به دنبال ایجاد اعتبار و مشروعیت بخشی به این اعتراضات هستند بر این اساس از نوعی مقاومت قانونی در مقابل حاکمیت سخن میگویند و این اعتراضات را در ورای ادعای تحقق نیافتن شعارهای دولت نهم توجیه میکنند. 5 ـ بینالمللی کردن مسئله جنبشهای اجتماعی در ایران محافل سیاسی و رسانهای غرب به گونهای هدفمند با طرح برخی دیدگاههای همسو میکوشند از نگاه خود باز تعریف جدیدی از ویژگیهای ساختاری و همچنین مشخصههای جنبشهای اجتماعی در ایران ارائه کنند و از این منظر به طور غیر محسوس مطالبات آنان را بالا ببرند. نکته قابل توجه آن که رادیوهای بیگانه در پیوند زدن جنبشهای اجتماعی از سطح داخلی فراتر و متاثر از سطح ساختار نظام جهانی به دنبال ایجاد همبستگی میان جنبشهای اجتماعی با گروهها و جنبشهای غیردولتی در دیگر نقاط جهان هستند که شاید بتوان از آن به عنوان تلاش برای ایجاد جامعه مدنی و جهانی یاد کرد. برجسته سازی خبری مبنی بر تاسیس کمیته تهران 2007 از سوی سازمان جوانان و دانشجویان احزاب ایتالیا در حمایت از جنبش دانشجویی ایران به ویژه فعالیتهای دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در همین راستا قابل ارزیابی و تحلیل است. رسانههای بیگانه همچنین کوشیدند مسائل کارگری ایران را نیز از سطح داخلی فراتر برده و به آن ابعاد بینالمللی دهند. 6 ـ تفرقه افکنی و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی علیه ایران محافل سیاسی و رسانهای غربی با دست گذاشتن بر برخی مسائل قومی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی میکوشند بر اختلافات و تنشهای داخلی کشور بیافزایند و این رویکرد از منظر راهبرد انقلاب مخملی در ایران قابل ارزیابی و تحلیل است. رسانههای بیگانه در یک جریان تبلیغی هدفمند، تجزیه ایران را به عنوان راهکاری برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی در دستور کار خود قرار دادهاند. به ادعای این رسانهها، فارسها تنها نصف جمعیت ایران هستند و نصف دیگر شامل قومیتهای مختلف دیگر است و سنیها حتی در تهران یک مسجد اختصاصی ندارند و اگر اقتصاد ایران موفق بود، اختلافات قومی یا حتی دینی چندان مطرح نمیشد اما در شرایط کنونی اقتصادی، اقتصاد کمتر یک نیروی متحد کننده در ایران است و اکثر اقلیتهای ایرانی فقیرترند و تحت سلطه فارسها قرار دارند. از همین رو رسانههای بیگانه با چنین تلقی و در راستای سیاست تفرقه افکنی و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی علیه ایران به دولت آمریکا توصیه میکنند به جای تنش زایی با رژیم ایران روشی مبتنی بر سنت آمریکایی سیاست ویلسون مبنی بر تشویق نیروهای ملی گرا در داخل ایران را در پیش گیرد. نوام چامسکی، زبان شناس صاحب نام آمریکایی، در گفتگوی اختصاصی با نشریه پاکستانی اینترنشنال نیوز تصریح کرد یکی از خطوط سیاست کلی آمریکا تحریک جنبشهای جدایی طلب به ویژه در مناطق نفت خیز ایران، مناطق عرب نشین نزدیک خلیج فارس، مناطق آذری نشین و نواحی دیگر است. در همین راستا، تنت کتمن، کارشناسان امور خاورمیانه در مرکز تحقیقات کنگره آمریکا و همچنین مؤلف کتابی درباره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هم گفت: گروههای اپوزیسیون خارج از ایران طرفداران زیادی در ایران ندارند عملاً تمام تلاشهای آمریکا برای تغییر رژیم ایران با شکست مواجه شده است و به نظر میرسد تنها راه مقابله با حکومت ایران تحریک اقلیتهای قومی در این کشور است. مهرداد درویش پور، جامعه شناس مقیم سوئد، نیز در گفتگو با رادیو کلن مسئله روز جهانی زبان مادری را با وضع اقلیتهای قومی در ایران پیوند زد و بر این پیش فرض تبلیغی تأکید کرد که جمهوری اسلامی در صورت خودداری از پاسخگویی به مطالبات قومیتها با انفجار قومی روبرو خواهد شد. وی در توضیح وضعیت انفجار قومی در ایران به دو گزاره تبلیغی انکار هویتهای قومی و ملی از سوی جمهوری اسلامی و همچنین تشدید فشارهای بینالمللی بر ایران استناد نمود و خاطرنشان کرد که این خطر وجود دارد که بخشی از تلاشها برای تشدید فشار بر ایران از طریق دامن زدن به نزاعهای قومی صورت گیرد. 7 ـ تعامل اقتصادی، اسب تروا برای ایجاد تغییرات سیاسی در ایران: برخی از محافل سیاسی و رسانهای غرب چشم انداز اوضاع اقتصادی را تیره و تار ترسیم میکنند و در توصیف آن از عبارات و واژگانی بهره میگیرند که در نگاه استعاری میتوان از آن با عنوان «پاشنه آشیل» یاد کرد. از این منظر نقش « متغیر اقتصاد » در تعیین رویکرد و استراتژیهای غرب به ویژه آمریکا درباره نحوه برخورد با ایران محوری و تاثیرگذار تلقی میشود. بر این اساس چارچوب برخی از استراتژیهای غرب به ویژه آمریکا درباره نحوه برخورد با ایران محوری و تاثیرگذار تلقی میشود. بر این اساس چارچوب برخی از استراتژیهای غرب به گونهای است که سمت و سوی آن بر استفاده از گزاره القایی وضع نابسامان اقتصادی برای شوراندن اقلیتهای قومی و مذهبی علیه سیطره فارسها بر اقتصاد ایران جهت گیری شده است. در حال حاضر نیز گفتمان جدیدی در تعیین استراتژیهای غرب درباره نحوه برخورد با ایران به ویژه مسئله هستهای در حال شکل گیری است که بر اساس آن از «تعامل اقتصادی به عنوان اسب تروا برای ایجاد تغییرات سیاسی در ایران» یاد میشود. از منظر این دیدگاه اگر چه تعامل اقتصادی در کوتاه مدت دولت ایران را قادر میکند فواید اقتصادی بیشتری به مردم این کشور برساند و از این رو تا حدودی نارضایتی مردم را از حکومتشان کاهش بدهد، امام در بلند مدت تعامل اقتصادی به مثابه «اسب تروا» خواهد بود که مردم ایران را از نظر اقتصادی و سیاسی تقویت خواهد کرد و قدرت مقامات جمهوری اسلامی را تحلیل خواهد برد. گزارش اجمالی از پروندهی متهمین «هاله اسفندیاری» و «کیان تاج بخش» همانگونه که استحضار دارید عقبهی تهدیدات نرم آمریکا علیه منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران توسط نهادهای سیاسی ایالات متحده و از طریق برخی از بنیادها، مؤسسات و تینک تنکهای به ظاهر خصوصی که به نوعی به نهادهای مزبور متصل هستند، هدایت و پیگیری میشود. کار ویژهای اغلب بنیادها، موسسات و تینکتنکهای آمریکایی، پوشش دهی، مشروع نمایی، کاهش هزینهها و تقلیل حساسیتهای امنیتی و ضد امنیتی در قبال فعالیتهای جاسوسی و اقدامات غیر قانونی سرویسهای اطلاعاتی آمریکا میباشد. پس از دستگیری دکتر رامین جهانبگلو به عنوان یکی از قطعات پازل براندازی نرم در ج.ا.ا و تحقیقات به عمل آمده از نامبرده، وی ضمن تشریح کم و کیف و نحوهی ارتباطات خود و برخی از عناصر به اصطلاح روشنفکر و عناصر ناراضی داخلی با موسسات خارجی، از حضور و هدایت مؤثر عوامل سرویسهای بیگانه در این قبیل جلسات پرده برداشت و به گویا سازی و ارائهی مستنداتی در خصوص اقدامات بیگانگان برای پیاده سازی پروژهی تغییرات بنیادین و نرم درج.ا.ا پرداخت. اظهارات رامین جهان بگلو، کاشف یکی دیگر از حلقههای کلیدی از موسسات و بنیادهای آمریکایی فعال در پروژهی براندازی نرم- مرکز ودرود ویلسون – محسوب میشود که به نوعی حلقهای اتصال عناصر به اصطلاح روشنفکر داخل کشور با برخی از نهادهای اصلی سیاست ساز آمریکایی بود. بر این اساس، دکتر هاله اسفندیاری، موسس و مدیر برنامهی خاورمیانهی مرکز دودرو ویلسون آمریکا نیز که در همین راستا فعالیت مینمود، دستگیر گردید. برخی اهم نتایج حاصله از تحقیقات به عمل آمده از هاله اسفندیاری ü تصریح به تأمین سالانهی بودجهی برنامهی خاورمیانه مرکز ویلسون از سوی کنگرهی آمریکا. ü تأکید بر اهمیت و محوریت « موضوع ایران» برای آمریکا، با انتصاب خانم هاله اسفندیاری – به عنوان یک ایرانی – جهت تأسیس و مدیریت برنامهی خاورمیانهی مرکز فوق. ü تمامی جلسات برگزار شده در « برنامهی خاورمیانه » به نوعی با موضوع ایران مرتبط میباشد، ( لذا خانم هاله اسفندیاری نام اصلی این برنامه را «ایران و خاورمیانه» ذکر مینماید). ü پروژههای مرتبط با ایران، تحت حمایت مالی « بنیاد آمریکایی سوروس» قرار دارد و کلیهی هزینههای ایاب و ذهاب مدعوین در داخل آمریکا برای وصل شدن به سایر سازمانها و تینک تنکهای آمریکایی – فعال در پروژهی براندازی نرم – با پشتیبانی بنیاد سوروس انجام میگیرد. ü از جمله وظایف هاله اسفندیاری در برنامهی مرکز فوق، دعوت از ایرانیان متخصص در جامعهی مدنی برای سخنرانی در مرکز فوق و سپس شناسایی و وصل نمودن آنها با سایر سازمانها و تینک تنکهای آمریکایی عنوان شده است. ü یکی از اهداف برگزاری جلسات سخنرانی توسط ایرانیان در واشنگتن، آشنایی بیشتر سیاستمداران آمریکایی شامل نمایندگان کنگره و سنا، وزارت خارجه، وزارت دفاع و نهادهای اطلاعاتی با مسائل جاری داخل ایران، نخبگان ایرانی در حوزههای روشنفکری، فعالیتهای زنان، جوانان و سمنها بوده است. خانم اسفندیاری در توضیح بیشتر این موضوع میگوید: «مرکز ما (وودرو ویلسون) نقش شناسایی و دعوت از ایرانیانی که در یکی از این حوزهها تخصص داشتند را به عهده داشت. بنیاد سوروس حمایت مالی پروژههای ایران را به عهده گرفت و از ما در خواست داشت این سخنرانان به نوعی به این بنیاد هم وصل شوند ( با پوشش سخنرانی در دفتر بنیاد در نیویورک) از طرفی دولتی مثل وزارت خارجه، کنگره، وزارت دفاع، نهادهای اطلاعاتی در سخنرانیها حضور داشته و بدین ترتیب امکان اتصال مدعوین با این نهادها هم وجود داشت. کما اینکه دانشگاه دفاع ملی آمریکا از طریق خانم جودیت یافه (از کارشناسان سازمان سیا) دو برنامهی مشترک در مورد ایران با مرکز ویلسون داشت. بدین ترتیب با دعوت افراد شناسایی شده این افراد به نوعی در زنجیرهای از ارتباطات قرار میگرفتند، که نهایتاً در راستای اهداف نهادهای سیاسی آمریکا برای تغییر از درون در کشور، مورد سوء استفاده واقع میشدند.» ü نقش برنامه خاورمیانهی مرکز ویلسون آمریکا به عنوان یک نشان گاه در حلقهی بنیادها و سازمانهای آمریکایی بوده است. ü بنیادها، سازمانها و نهادهای آمریکایی فعال در پروژهی براندازی نرم، نقش مکملی را نسبت به هم، در راستای اهداف تغییرات نرم در کشورهای هدف دنبال میکنند. این مراکز، تحت عناوین و پوششهای مختلف ، افراد کلیدی را در حوزههای اثرگذار(مثل جنبش همبستگی در لهستان؛ و با دانشگاه، روشنفکران، ngoها ، زنان و جوانان در ایران و...) شناسایی و با حمایت مالی و پشتیبانی بنیادهایی مثل سوروس، فورد، ned، از طریق دعوت به سخنرانی، کنفرانس بورسهای مطالعاتی ، و پژوهشی و... آنها را جذب و ضمن «توانمند سازی» آنها در حوزههای تخصصیشان به نهادهای سیاسی آمریکا متصل میکنند. فعالیت بنیاد سوروس- از بنیادهای موثر در انقلابات رنگین- در داخل کشور برخی اخبار و اطلاعات حاکی از این بود که بنیاد سوروس فعالیت خود را در داخل کشور آغاز نموده و موفق گردیده به شکل غیر رسمی دفتری را در ایران دایر و اهداف خود را از این طریق دنبال نماید. لذا با تمرکز شدن بر روی موضوع، نماینده آن بنیاد در ایران- کیان تاج بخش- شناسایی و دستگیر گردید. کیان تاج بخش، فرزند یکی از درباریان رژیم منحوس پهلوی بوده و از کودکی به خارج از کشور رفته و تحصیلات خود را در انگلیس و آمریکا گذرانده است. مشارالیه دو سال قبل از ورود به ایران با بنیاد سوروس آشنا میشود و طرح اولیهی خود را در موضوع ایران به آن بنیاد ارائه میدهد. مبتنی بر اسناد کشفی بنیاد سوروس در ایران، این بنیاد استراتژی خود را در این گونه بیان میکند: «اکنون استراتژی به روز ما دو عنصر کلیدی را در نظر گرفته است: اول، «محیطهای کلیدی» معتبری که در بازیگران محلی احساس نیاز به وجود آید تا تعامل با شبکه سوروس را سودمند بدانند و در آن پایه پروژهها را توسعه دهند. دوم،«بازیگران محلی» معتبری که در ارزشهای «جامعه باز» شریک هستند و در تعامل با ما در خصوص برنامه ریزی و بررسی در مورد این استراتژی مشتاق شدهاند.» در بخش دیگری از این سند آمده است: «اهداف خاص این بنیاد در ایران وصل کردن اندیشمندان، تحصیل کردگان، حاکمان محلی و NGOهای ایران به آمریکا و جوامع تحقیقاتی و حقوق بشر بینالمللی و توانمندسازی موسسات محلی ایران است» در ادامه در این خصوص ویژگیهای بورسهای این بنیاد به نکاتی اشاره میگردد از جمله: o این بورسها با شبکههای سیاسی تخصصی و فرصتها مرتبط میشوند. o برنامهی بورس بر عناوینی که دارای اهمیت استراتژیک برای بنیاد سوروس میباشند متمرکز میشوند و تیمهایی از افراد سیاسی مجرب در این موضوعات را انتخاب میکنند. o افراد برجستهای از اروپای شرقی، برای عضویت در آموزشهای تکمیلی و فرصتهای تحقیقاتی شامل دورهی کوتاه مدت 3 ماههی بینالمللی بورس علمی سیاست عمومی در واشنگتن وابسته به برنامهی مطالعات اروپای شرقی مرکز وودرو ویلسون کاندیدا میشوند. o به افراد کمک خواهد شد تا توسط مشاوران گروهی مجرب، در کارهایشان راهنمایی گردند. o برای کیفیت بخشی به بورسها، در خواستها باید به یک موسسهی تحقیقاتی یا سیاست ساز (مانند دانشگاه، n.g.o، موسسهی سیاسی و...) o متناسب با موضوع در کشور آنها، به عنوان مقر اولیه ارائه گردد. o این طرح باید توضیح دهد که چگونه نتیجه تحقیقات و سفارشات راهبردی در کشورهای مختلف بهره برداری میشود. o مرکز وودرو ویلسون دسترسی به امکانات تحقیقاتی و کتابخانهای (کتابخانهی کنگره آمریکا، دانشگاهها و...) و دانشکده مرتبط در صورت نیاز ایجاد میکند. این مرکز همچنین کمک میکند معرفی افراد جهت ملاقات با بازیگران مختلف و سازمانهای دارای نفوذ سیاسی در واشنگتن شامل کنگره آمریکا و سنا را تنظیم نماید. برخی اهم نتایج حاصله از تحقیقات به عمل آمده از کیان تاج بخش ü در راستای تحقق استراتژی بنیاد مذکور و برای شروع کار جدیتر در ایران، آنتونی ریچتر مسئول خاورمیانه بنیاد سوروس در سال 83 طی سفری به ایران جهت شناسایی یک نماینده و دفتری که پروژههای بنیاد سوروس در ایران را پوشش دهد به ایران سفر کرده و با افراد مختلفی در داخل کشور ملاقات و جلسه داشته است. ریچتر در بین کاندیداهای مورد نظر، نهایتاً کیان تاج بخش را به عنوان نمایندهی بنیاد سوروس در ایران انتخاب و موضوع با وی در میان گذاشته میشود. ü پس از قطعی شدن موضوع تصدی نمایندگی بنیاد سوروس، قراردادی با وی منعقد و مقرر میگردد در هر ماه به مدت دو هفته و روزانه مبلغ 350 دلار دریافت نماید. ضمناً کلیهی هزینههای مربوطه، از جمله هزینههای داخلی و ایاب و ذهاب به آمریکا و سایر کشورها توسط بنیاد پرداخت گردد. ü سال 2004 بنیاد سوروس مجوز فعالیت خود در ایران را از دولت آمریکا اخذ، و تاج بخش به عنوان نمایندهی ایران، برای تمدید مجوز سالهای 2005 و 2006 شخصاً به ادارهی مربوطه در وزارت خارجه آمریکا مراجعه و تمدید فوق را اخذ مینماید. ü با توجه به قانون تحریم ایران در آمریکا هر گونه فعالیت و سرمایه گذاری بنیادها و موسسات آمریکایی در ایران باید با مجوز ofac از وزارت خارجه آمریکا باشد، لکن در دو جلسهی سالیانهای که کیان تاج بخش، با مسئولین وزارت خارجه آمریکا جهت تمدید مجوز و برای سرمایه گذاری بنیاد سوروس در ایران شرکت نموده بود، از وزارت خارجه مدیر دفتر برنامههای دولتی علیه ایران، کارشناس برنامه ریزی و مطالعات وزارت خارجه آمریکا و مدیر دفتر دموکراسی در خاورمیانه و خانم باربارا لیف (مسئول دفتر جدید ایران در وزارت خارجه آمریکا) و از بنیاد سوروس آقای ریچتر (در واقع رئیس تاج بخش در بنیاد سوروس) حضور داشتند که تاج بخش گزارشی از پروژههای سوروس در داخل ایران ارائه میدهد و سپس مدیران فوق در وزارت خارجه آمریکا در این زمینه سئوالاتی نمودند و به راحتی مجوز صادر میگردد. ü به رغم اختلاف سیاسی سوروس با دولت بوش، ولی این مرکز در ترویج دموکراسی مورد نظر آمریکا و دخالت در ایران هیچ مشکلی با آن دولت ندارد و جلسات فوق، کاملاً صوری بوده و برای فعالیت سوروس در ایران مجوز صادر میشود. ü تاج بخش که هم چنین مدیر تعدادی از پروژههای بانک جهانی در ایران میباشد از برخی نهادهای بینالمللی به عنوان شریک ثالث برای پوشش و پیش برد برنامههای بنیاد سوروس در ایران استفاده میکرده است. ü همچنین در پروژههای بنیاد سوروس در ایران، کیان تاج بخش از متخصصین مجرب در هر موضوع استفاده میکرده است. نحوهی گزینش آنها از طریق شبکهی مرتبطین خود و نحوهی جذب آنها نیز به واسطهی وصل بودن سوژه به نهادهای بینالمللی فوق و اعتبار این نهادها بوده است. ü ارتباطات تاج بخش با سازمانها و نهادهای مختلف داخل کشور به اعتبار مشاور بانک جهانی، v.n.g و ... امکان مناسبی برای بهره برداری در راستای اهداف سوروس در ایران فراهم نموده است. ü اهداف کوتاه مدت بنیاد سوروس، عمدتاً فعالیت در راستای تابلوی آشکار آن که در ظاهر از چهرهای آراسته و زیبنده و کاملاً بشر دوستانه برخوردار است خلاصه میشود. ü اهداف میان مدت این بنیاد، «فرهنگ سازی»،«نهاد سازی» و «شبکه سازی» در کشور است، که به تدریج به ایجاد یک شبکهی غیر رسمی و مرتبط با آنها در داخل کشور منجر شده و توسعه و گسترش آن در دستور کار جدی قرار دارد. ü هدف غایی و دراز مدت بنیاد سوروس، توانمند سازی این شبکه در عرصههای مورد نظر و بهره گیری از آن در زمان معین در رویارویی با حاکمیت کشور میباشد. ü شایان ذکر است که هدف کوتاه مدت بنیاد، صرفاً به عنوان ابزاری برای نیل به اهداف دوم و سوم میباشد و محتوای پروژه برای بنیاد اهمیتی ندارد. به عنوان مثال کیان تاج بخش میگوید: «زمانی به یکی از مدیران بنیاد سوروس، گزارش عدم پیشرفت پروژهی بهداشت عمومی در ایران (پروژهی پوششی بنیاد) را ارائه دادم، ایشان پیشنهاد کرد که فرقی ندارد هر پروژهای که میتوانید سازماندهی نمایید مثلاً در زمینهی محیط زیست». جمع بندی و نتیجه گیری محافل سیاسی و رسانهای غرب در سطوح مختلفی راهبرد انقلاب مخملی در ایران را پیگیری میکنند به گونهای که در هر مقطع تمرکز بر روی یکی از حلقههای تاثیرگذار و واسط در زمینه سازی برای انقلاب مخملی بیشتر میشود. تلاش هدفمند برای اجرای سناریوی انقلاب مخملی در ایران از رویکرد و لایههای چند وجهی بهره میگیرد و در مقاطعی نیز این لایهها به صورت و مکمل هم عمل میکنند که درک و فهم آنها نیازمند نگاه به این مسئله از منظر گفتمانی و زبان شناسی است. آنگونه که از فضای تبلیغی رسانهها بر میآید سناریوی راهبرد انقلاب مخملی در ایران در سطح کلان بر پایه مولفههای همچون جنبشهای اجتماعی، سازمانهای غیر دولتی، برجسته سازی شکافهای اجتماعی و قومی استوار شده است که همه این مولفههای کارکردی دوگانه دارند که به سادگی نمیتوان وجوه مثبت و منفی آنها را از هم متمایز کرد و آنها در روندی سیال به تناسب شرایط زمانی خود را در قالب فرصت – چالش باز تعریف میکنند. در توضیح این مسئله برای نمونه میتوان گفت سازمانهای غیردولتی از ماهیتی نسبی برخوردار هستند که زمینه جلب و هدایت مشارکتهای مردمی در عرصههای گوناگون را فراهم میکنند اما با تغییر کارکرد به بستری برای تشدید تنشها در جامعه تبدیل میشود و این همان چیزی است که از آن با عنوان تهدید نرم یاد میشود که تشخیص مرزهای فرصت و تهدید در آن بسیار دشوار مینماید. در سطح راهبردی نیز نوعی تلاش هدفمند از سوی محافل سیاسی و رسانهای غرب برای ایجاد شبکهای منسجم از این مولفهها از طریق بالا بردن مطالبات و ایجاد گفتمان اعتراضی مشترک مشهود است. در این میان نکته قابل توجه، انعطاف پذیری این سناریو است که خود را به یک گستره محدود نمیکند و در قالبهای جدید در عرصههای مختلف نمود و بروز پیدا میکند و شاید به همین دلیل است که متصلب نمیشود و همواره در فضای رسانهای پویایی و مانایی خود را حفظ میکند. در تحلیل نهایی میتوان گفت محافل سیاسی و رسانهای غرب با تشویق قومیتگرایی در ایران، حمایت از ایجاد سازمانهای غیردولتی، برجسته سازی مطالبات جنبشهای اجتماعی و پیوند زدن آنها و همچنین اختصاص 66 میلیون دلار برای پیاده کردن دموکراسی در ایران به گونهای هدفمند در جهت زمینه سازی برای تغییر نرم افزاری نظام سیاسی ایران حرکت میکنند. طرحی که در لفافه عناوینی فریبندهای همچون دموکراسی پیگیری میشود. در مجموع، نظر به تداوم جنگ نرم به رهبری دشمن اصلی ملت ایران (آمریکا) و استکبار غرب و لزوماً ادامهی سلسله اقدامات تقابلی و حتی تهاجمی در این زمینه، لازم است اقدامات عاجلی جهت پیشگیری و مقابله با اینگونه فعالیتها صورت پذیرد که در این میان: ضابطهمند نمودن ارتباط مستقیم و غیرمستقیم با سازمانها، موسسات بنیادهای خارجی تحت عناوین مختلف بورس مطالعاتی، سخنرانی، شرکت در کنفرانس، آموزشهای دورهای، دریافت کمکهای مالی و... ضرورتی اجتنابناپذیر میباشد. [1]ـ جورج سوروس (مجاریالاصل) میلیاردر آمریکایی و صاحب بنیاد و فروشگاههای زنجیرهای سوروس در جهان اموال خود را وقف تغییر و براندازی حکومتهای مخالف آمریکا نموده است. از جمله روشهای ایشان شامل پرداخت هزینه و تامین بودجه مورد نیاز اپوزیسیون و گروهها و اعطای بورس تحصیلی، تاسیس NGO و نشریات و رسانههای واقعی و مجازی میباشد. [2]ـ آْخرین جنگهای سخت جاری در دنیا را میتوان با جنگ افغانستان، عراق، سومالی و.. مورد نقد و ارزیابی قرار داد. [3]ـ جوزف نای در سالهای اخیر در تبیین نظریات خود، پیرامون قدرت به سه نوع قدرت اشاره میکند. ابتدا قدرت سخت را مورد واکاوی قرار میدهد که بر مبنای زور و تهدید عمل میکند، سپس قدرت اقتصادی را معرفی میکند که قلمرو آن هزینه، تطمیع و پاداش است و در نهایت به معرفی قدرت نرم میپردازد که بر مبنای جاذبه عمل میکند و آن را قدرت برتر دنیای معاصر معرفی مینماید. [4]ـ در این اثنا کتاب با عنوان افسانه انقلابهای رنگی به کوشش خانم دکتر الهه کولایی چاپ و منتشر شد که در آن آمد است: در منابع خبری و اطلاعاتی غیر غربی تصور میشود که دولت آمریکا همراه با گروهی از بنیادها و نهادهای غربی با پرداخت مبالغی به فعالترین عناصر انقلابها یعنی جوانان در اوکراین و گرجستان باعث بروز انقلابهای اخیر شدهند. در بسیاری از موارد اخبار مربوط به کمکهای خارجی مستقیم بیش از رقمهای واقعی برآورد شده است. اما مسلم است که نهادهای غربی مانند بنیاد ملی برای دمکراسی و موسسه بینالمللی جمهوریخواهان مبالغی شامل بر چند هزار دلار و نه چندین میلیون دلار به نهادهای جوانان کمک کردهاند.؟!!! [5]ـ اپوزیسیون جدید در جنگ نرم آمریکایی علیه ایران شکل گرفته است و گسترهی آن از اپوزیسیون سنتی آغاز و تا عناصر و افرادی از درون حکومت جمهوری اسلامی ایران ادامه مییابد. [6]ـ خانم مهاجر در حال حاضر از فعالان جنبش زنان و سایت یک میلیون امضا برای تغییر است و دیدگاههای خود را از طریق شبکههای تلویزیون لسآنجلسی تبلیغ میکند. [7]ـ این آموزشها ادامه برنامهای است که از سالهای گذشته در هلند و دیگر کشورهای اروپایی آغاز شد و اکنون با احساس امنیت بیشتر، فعالیتهای خود را به داخل کشور منتقل کرده است. [8]ـ «کمیته خطر جاری» آمریکا در سال 1970 و در اوج جنگ سرد توسط جمعی از سناتورها، مسئولان ارشد وزارت خارجه و مدیران با سابقه سازمان سیا و... تاسیس شد. اعضای این کمیته با منتفی دانستن جنگ نظامی (سخت) بین دو ابرقدرت (شوروی و آمریکا) تنها راه به زانو درآوردن رقیب را در جنگ نرم و فروپاشی از درون طراحی و ارائه کردند. پس از فروپاشی شوروی کمیته مزبور به حال تعلیق در آمد و مجدداً پس از وقایع 11 سپتامبر فعال شد و در تاریخ 20 دسامبر 2004 بیانیه جدید خود را با عنوان گزارش کمیته خطر جاری: ایران رویکردی جدید با امضای مارک پالمر منتشر ساخت. [9]ـ این گزارش توسط مارک پالمر تهیه و توسط کمیته خطر جاری که در آن عناصر مهمی از جمهوریخواهان آمریکا مثل جورج شولتز وزیر خارجه ریگان و نیوت کینگریچ برجستهترین چهرههای انقلاب نومحافظهکراران و سخنگوی کنگره در دوره بوش پدر در آن عضویت دارند. در اوایل پاییز 83، منتشر گردیده است. مارک پالمر نایب رئیس قدیمیترین سازمان حقوق بشر آمریکا به نام Freedom House مشاور شش وزیر خارجه آمریکا متن نویس سخنرانیهای هنری کیسینجر و سه رئیس جمهور آمریکا از نخستین سرمایهگذاران غربی در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی پس از فروپاشی کمونیسم و بنیانگذار چندین شبکه تلویزیونی در آن کشورها و مولف کتاب «طرحی برای درهم شکستن آخرین دیکتاتورهای جهان در آستانه قرن بیستویکم» میباشد [10]ـ دو اصل مزبور یعنی تهاجم گسترده به ارکان و سیاهنمایی افراطی از کشور هدف جزئی از اصول اولیه براندازی نرم محسوب میگردد. [11]ـ تمامی موارد پیشنهادی را میتوان در کتابهای براندازی نرم نوشته دکتر چین پارپ و رابرت هلوی ملاحظه نمود که اکنون به اپوزیسیون ایران آموزش داده میشود. [12] - George Soros [13]ـ اینترنشنال هرالد تریبیون _ شرق 5/ 8/83 [14]ـ منظور موسسه غیر دولتی جامعه باز (open society institute= osi) میباشد که به « بنیاد سوروس» نیز شهرت یافته است. [15]ـ اصطلاح « جامعه باز» را کارل پوپر ( 1994_ 1902) به کار برده و مقصود از آن، جامعهای است که افرادش پیوسته جویای چرایی کارها باشند و در مقدسات و مسلمات و تابوها شک کنند و تصمیمات اجتماعی را پس از بحث با یکدیگر با معیار عقل بگیرند، و حال آنکه از این منظر در جامعه بسته، افراد در همه کارها مقلدند و به مقدسات و مسلمات، ایمان کورکورانه دارند. پوپر، «افلاطون و هگل و مارکس» را بنیانگذاران اصلی فکر جامعه بسته میداند. [16]ـ رادیو مسکو، 15/1/1384 [17]ـ همان 20/1/84 [18]ـ پایگاه نشریه اینترنتی بوستون گلوب 10 اکتبر 2007 [19]ـ سناتور سام بروان یک در گفتوگو با رادیو آمریکا، 23/3/84 ، [20]ـ رادیو فردا 8/3/84 [21]ـ فایننشال تامیز 16/2/84 [22]ـ رایو کلن 23/1/84 [23]ـ رادیو فردا 16/1/85 [24]ـ رادیو آمریکا 27/11/84 [25]ـ رادیو آمریکا 30/11/84 [26]ـ رادیو فرانسه 2/12/84 [27]ـ رادیو اسرائیل 6/11/84 [28]ـ رادیو فردا 19/1/85 [29]ـ رادیو فردا 9/4/85 [30]ـ اریکا بارس راودل، معاون مدیرکل وزارت خارجه فعالیتهای آمریکا در حمایت از حقوق بشر و دمکراسی در ایران در گفتوگو با رادیو آمریکا 18/1/85 [31]ـ رادیو فردا 11/1/85 [32]ـ اکبر گنجی در گفتوگو با رادیو فرانسه 30 و 31 3/1385 [33]ـ رادیو فردا 8/1/85 به نقل از روزنامه وال استریت ژورنال [34]ـ سلسله گزارشهای رادیو فردا با عنوان چهار انقلاب بیخونریزی در دیماه 1385 آغاز و تا اواسط بهمنماه ادامه داشت. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100124298)